نمیدونم شاید اینقدر نتونستن  توی من نهادینه شده که انگار اگه بتونم و به برنامم عمل کنم یه جورایی برام عجیب و غریبه ایمقدر این حس برام توی چیزای خیلی ساده ام جدیده که ازش میترسم و خودمو گول میزنم از زیر بار انجامش در میرم که مثل همیشه نتونم اینا رو مینویسم چون دیروز به محض اینکه دیدم داره ساعاتی که درس میخونم بیشتر از اونی میشه که همیشه بوده یه دفعه خلاص کردم اصلا یه وضعیت عجیبیه چیه این ادم !!!!!!!!!!!!! کاش عادت کردن در وجود ادم وجود نداشت

ولی خب یه خبر خوبم هست بلاخره این هفته تونستم رکورد ساعات خوندنم در هفته رو بشکنم

فردا در رکورد دونی مینویسمش

حسش نیست بنویسم

خیلی سرگرم خودمم

به شدت احساس میکنم دارم از بحران میانسالی خارج میشم

چند روز پیش نایین دوستم ارشد روانه گفت توی بحران میانسالی هستی

و وقتی اینو گفت به شدت اروم شدم و حس میکنم دیگه داره تموم میشه

چیه ادم در هر مرحله ای یه بحرانی داره ؟

بحران نوجوانی

بحران ازدواج

بحران بارداری

بحران میانسالی

.

.

.

.

شاید خدا میخاد هر بار یادمون بیاره هیچی نیست دنیا حرص نخور

یا .

هرچی

فردا مهمون خودمم در یک کتابفروشی دی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها