من بانوی متولد مهرماه هستم که یک مطلب از شهریور 98 را امروز در اینجا انتشار میدم دوماهی میشه با بیان آشنا شدم و به دلم نشست جایی که میشه راحت خودت با خودت باشی

سلام

شاید عرف نباشه که سلام کنم امروز روز اولیه که وبلاگ نویسی رو شروع کردم شاید از شبکه های اجتماعی خسته شدم و یه دنیای تازه با ثبات و زرق و برق و دروغ کمتری میخاستم جایی که راحت و به دور از ترس بنویسم.

روزهای فوق العاده بد و سختی رو میگذرونم شاید  در زندگیم هیچوقت اینقدر ناراحت نشدم که حتی جسمم درگیر بشه .

.

.

.

.

تا حالا شده بعد 3-4 سال بفهمی راهتو اشتباه رفتی تا حالا شده بعد از 15 سال نگا کنی ببینی 15 سال بی برنامه زندگی کردی

.

.

چقدر رنج میبرم از بی برنامگی در زندگیم

چقدر متنفرم که دوباره توی دفترم نوشتم باید تمومش کنم اما.

نمیدونم اینبار بشه یا نه .

چقدر حس بدیه که آدم  از خودش ناامید شه و برای خودش متاسف شه

چقدر حسه تلخیه وقتی میدونی میخای خاطر جمع کنی

خدایا پشت و پناهم باش

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها